خاطرات نازدونه

کلینیک ناباروری

1392/10/17 21:33
نویسنده : faezeh
822 بازدید
اشتراک گذاری

بازم سلام  وروجک .نمیدونی تو این چند ماه چه بلاهایی که سرم نیاوردی البته فکر کنم از اون بالا بالاها داری بهم میخندیو میگی هرکی هندونه/نی نی/ میخوره پای لرزشم میشینه؟خیال باطلولییییی اخه چقدر؟چطور دلت میاد مامانو انقدر اذیت کنی  اخه مامانی هم هنوز یکم کوچولو موچولو محسوب میشه البته اشکال نداره تو  فقط بیا پیشم با هم کنار میایم کوچولو نازنین

.اولاش فکر میکردم خیلی راحت میای و زندگیمونو پر از شادی  میکنی ولی بعد دیدم نه شما خیلی نازنازی تشریف دارید.خلاصه اینکه حسابی مامان و باباییو انداختی تو خرج .

کلی ازمایش دادم و برای اومدن شما پام به مرکز ناباروری امید باز شد .تا الان فقط دوبار رفتم ولی همون دوبار خیلی خستم کرد مجبور بودم یک روز کامل منتظر بشینم تا نوبتم بشه .خلاصه اینکه بعد از اون همه ازمایش بالاخره خانم دکتر برام یک نسخه پیچیدو من خیلییییی امیدوار اومدم بیرون .داروهامو مصرف کردمو امپولامم زدم .فردا موعدشه که برم سونوگرافی ببینم شما و خواهر و برادرات به اندازه کافی رشد کردین  یا نه البته الان فقط فولیکول بالغ محسوب میشینا .بالاخره بابایی هم باید استیناشو بالا بزنه واسه اومدن شما کاری کنه.نیشخنداگر فردا شما خوب رشد کرده باشین بعدش با هم میایم خونه و اویزون بابایی میشیم نگران نباشین.بغل 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)